روزنوشت های یک دانشجومعلم

نویسنده نیستم اما نوشتن را دوست دارم و این تنها بهانه ایست... "S.M.J.A"

روزنوشت های یک دانشجومعلم

نویسنده نیستم اما نوشتن را دوست دارم و این تنها بهانه ایست... "S.M.J.A"

اهل دانشگاهمـ!

اهل دانشگـــاهم


رشته ام عــلافی‌ست


جیب‌هایــم خالی ست


پــدری دارم


حسرتــش یک شب خواب!


دوستانی همــه از دم ناباب


و خدایی که مرا کــرده جواب.


اهل دانشــگاهم


قبله‌ام استــاد است


جانــمازم نمره!


خوب می‌فهمم ســهم آینده من بی‌کاریست


من نمی‌دانم که چرا می‌گــویند


مرد تاجــر خوب است و مهندس بی‌کار


و چرا در وسط سفــره ما مدرک نیست!


"چشــم ها را باید شست


جور دیگــر باید دید"


باید از آدم دانــا ترسید!


باید از قیمت دانـــش نالید!


و به آنها فهماند که من اینجا فهــم را فهمیدم


من به گور پدر علــم و هنر خندیدم!


کار ما نیست شــناسایی هردمبیلی!


کار ما نیست جواب غلطی تحمـــیلی!


کار ما شــاید این است


که مدرک در دســت


فرم بی‌گاری هر شــرکت بی‌پیکر را


پر بکنــیم...