امروز همراه مامان اومدم مدرسه واسه کمک کردن بهش
در اصل عکاسش بودم!
روز خوبی بود مراسم صبح که به خوبی برگزار شد الانم دانش اموزا و معلما سرنماز هستن تا بعدش برن سرزنگ پنجم!
اتفاق خاصی هم نیوفتاد.
**************
پ.ن:تا4 ماه دیگه کمکی مامانم هستم تا دانشگام شروع شه
**************
ب.ن:دیروز از وقتی از مدرسه رفتم خونه تا شب که رفتیم خونه داییم ازسردرد داشتم می مردم ازطرفی هم سرماخورده بودم هیچی دیگه اخرش رفتم دکتر یه سوزن تو رگ زدم تا حالم بهتر شد.