امروز پرونده های بچه ها را مرتب کردم
یه دانش اموز جدید واسه مدرسه اومده کلاس پنجم از شهرکرد ....هوراااااااااااااااا .... یه همشهری یافتم!!!
**********
دل.ن:
دلم کسی را میخواهد...
کسی که از جنس خودم باشد...
دلش شیشه ای ... گونه هایش بارانی...
دستانش کمی سرد...
نگاهش ستاره باران باشد...
دلم یک ساده دل میخواهد...
بیاید...با هم برویم...
نمیخواهم فرهاد باشد... کوه بتراشد...
میخواهم انسان باشد...
نمیخواهم مجنون شود... سر به بیایان بگذارد...
میخواهم گاهی دردم را درمان باشد....
شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...
غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده...
قلبش در دستش باشد...
چشمانش پر از باران باشد...
کلبه کوچک را دوست دارم
اگر این کلبه در قلب او باشد...
امروز اتفاق خاصی نیوفتاد تو مدرسه فقط یه جلسه با اولیا مامانم داشت
منم مشغول خوندن تفسیرسوره یس واسه مسابقه 9 مهر!
************
دل.ن:
دلم کسی را می خواهد که به چشمهایم گوش کند
کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد
و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد
کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم آفتابی است یا ابری و سرد
کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش ،
باز هم قلبم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه می تپد
کسی که دلم هر روز برایش تنگ شود
دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد !
رفتم سرکلاس پنجم
زنگ اول قران درس دادم و پرسیدم
زنگ دوم هم تاریخ درس دادم
زنگ سوم هم هنر
دو زنگ بعد هم ورزش
خیلی خوش گذشت
اولین تجربه:معلم باید وسایلی که لازم داره را خودش سرکلاس ببره نه اینکه از دانش اموز بگیره!-9000ریال!
امروز هم اومدم همراه مامان مدرسه
برنامه های کلاسی را اوکی کردم و برنامه زمانبندی زنگ ها را و ....
قبلا نامه دوستانه توی اتوماسیون میفرستادم اما امروز نامه اداری هم فرستادم!
از دیروز سرم خلوت تر بود.
به امید روزهای بهتر...
امروز همراه مامان اومدم مدرسه واسه کمک کردن بهش
در اصل عکاسش بودم!
روز خوبی بود مراسم صبح که به خوبی برگزار شد الانم دانش اموزا و معلما سرنماز هستن تا بعدش برن سرزنگ پنجم!
اتفاق خاصی هم نیوفتاد.
**************
پ.ن:تا4 ماه دیگه کمکی مامانم هستم تا دانشگام شروع شه
**************
ب.ن:دیروز از وقتی از مدرسه رفتم خونه تا شب که رفتیم خونه داییم ازسردرد داشتم می مردم ازطرفی هم سرماخورده بودم هیچی دیگه اخرش رفتم دکتر یه سوزن تو رگ زدم تا حالم بهتر شد.
این چند خط برای خودم، است.
برای زمانیکه تنها همرام، لپ تاپی میشود که خیلیها
اسباب بازی میانگارندش و من هم راه!
میتوانید نخوانیدشان!!
اصلا بهتر است
نخوانید شان!
جملات ناقص است و خیلی اوقات نا مفهوم
حس ها متضاد است و غالبا
عجیب
نوشته ها پر غلت است و بی ربط
شاید خط های این صفحه زاییده عصبانیت
باشد
شاید هم شادی زاید الوصف
شاید در هنگام گیجی نوشته شده باشند
و شاید
هم در کمال عقلانیت
هر چه هست
این ها را برای خواندن دیگران
نمینویسم
مخاطباش منِ چند سال آینده است!
گفتم که
این چند خط برای خودم،
است
میتوانید نخوانیدشان!!
اما اگر خواندید، لطفا!
فقط بخوانید و
بگذرید...